Saturday, October 13, 2012

زندگی باید چیزی فراتر از داشتن همه چیز باشه

فکر می کردم این وبلاگ رو « یک روز خوب»  که حالم به اندازه ی کافی خوب باشه شروع می کنم. روزی نه مثل امروز. 
تا امروز فکر می کردم قطعاً وجه اشتراک همه ی قهرمان های زندگیم اینه که همه شون می تونن از چیزهای خرد و کوچک، عظمت خلق کنن. ساده می نویسن. ساده روایت می کنن. مثل بوبن، سارا بان براناک و ...امروز یه نکته ی دیگه هم در موردشون کشف کردم.
به خصوص زنانی مثل جولی و جولیا (در فیلم«جولی اند جولیا» که داستانی واقعی داره) و «سارا بان براناک» به من، شوق درک و کشف بخشی بکر از وجودم رو دادن. بخش زنانه ای که از تبدیل نظافت اتاق به یه آیین، از تبدیل زیر درخت دراز کشیدن و در آغوش گرفتن یه گربه و هم صحبتی با یه عضو خانواده و زیر و رو کردن خاطرات و رازها به یک مراقبه، از تبدیل چیدن میزی برای گرد هم آمدن به یک نیایش گرم می شه.  نوشتن روزنامه ها، دستورالعمل های پخت غذا یا دکوراسیون که به خودشناسی عمیق و ثمری فراتر از چیزی که انتظار داریم منجر میشه. ه
چه اتفاقی قراره بیافته؟ خودم هم نمی دونم
هیچ کدوم از این آدم ها هم نمی دونستن
این شکل از شکیبایی و ایمان، شبیه همون شکیبایی و ایمانیه که همه مون طعمشو تو دست پخت مادرهامون چشیدیم.
. می دونم می خوام بنویسم برای زندگی کردن و کشف عمیق تر این جمله: « زندگی باید چیزی فراتر از داشتن همه چیز باشه» ه 
فکر کردم خوبه این روزها به خواسته های عمیقم فکر کنم. دیدم که چطور، با وجود تمام صداقتم در خواستنشون، از محیطم تاثیر گرفته ن. و اون جای خالی بزرگ رو دیدم. مثل یک سوراخ وسط یک پارچه. 
فکر می کنم روزهای بعد راجع به این موضوع هم فکر کنم و بنویسم. راجع به این سوراخ.
فکر می کنم  قهرمان های من، یک وجه اشتراک دیگه هم دارن : هنر خیال پردازی
هنوز نمی دونم که قراره این سفر رو با ترجمه ی روز به روز یه کتاب میزآرایی پیش بگیرم. یا فقط روزنامه ای از تجربه ی هر روز. اما مطمئنم که زمان خوبیه برای آغاز. برای ورود نظمی نو. برای شروع سفری برای ملاقات با زن اصیل درونم.



No comments: